دربــاره شاهنامه فردوسی
فردوسی
فردوسى شهرت و تخلص ابوالقاسم منصور ابن حسن [حكيم ابوالقاسم...]، حدود 329 - 411 تا 416- هجرى قمرى، شاعر بزرگ و حماسه سراى چيره دست ايرانى، سراينده شاهنامه.
در بارهى سال تولد و وفات وى اطلاعات دقيق و موثقى در دست نيست. و از بعضى اشارات او در ضمن شاهنامه مىتوان به حدس دريافت كه وى در حدود 329 يا330 هجرى قمرى متولد شده است. زادگاه وى ده باژ (يا فاز) از دهات طابران طوس بوده، و در قديمترين مآخذ موجود در باب حيات وى (چهار مقالهى عروضى) به اين نكته تصريح شده است. او از خاندان دهقانان و از ايرانيان اصيل عصر خويش بوده، و دلبستگى وى به آفرينش شاهنامه بر خاسته از اين پيوند روحى و تربيت خانوادگى اوست، زيرا در روزگار وى، خاندانهاى دهقانان كوشش بسيارى داشتهاند تا سنتها و مآثر نژادى خود را در برابر ارزشهاى جديدى كه اسلام به محيط زندگى ايشان آورده بود حفظ كنند.
فردوسى، چنان كه از اشارات او در شاهنامه بر مىآيد، و نيز به قراين خارجى كه از وضع زندگى طبقهى دهقانان در آن عصر در دست هست، زندگانى مرفه و آسودهاى داشته، و به قول نظامى عروضى «شوكتى تمام داشت، چنان كه به دخل آن ضياع از امثال خود بىنياز بود.» ولى، بر اثر گذشت زمان و صرف سرمايهى خويش در راه اتمام شاهنامه، و از طرف ديگر ضعف عمومى وضع زندگى طبقهى دهقانان -كه در طول زمان از موقعيت باستانى خويش تنزل كرده و به صورت افرادى كم بضاعت در مىآمدند- در اواخر عمر تنگدست بوده است، و اين نكته از چند جاى شاهنامه به خوبى دانسته مىشود. و نيز دانسته مىشود كه اين تنگدستى شديد بوده است. زيرا از نوع آرزوهايى كه در اين ايام دارد به خوبى مىتوان به مجال تنگ زندگانى او پى برد.
از چند و چون تحصيلات و آگاهى او از علوم روزگارش اطلاع دقيقى در دست نيست. اما از خلال شاهنامه به نيكى دانسته مىشود كه وى بر ادب عرب و فلسفه و كلام عصر خويش تسلط داشته، و براى جويندگان، انديشههاى فلسفى و ژرف در شاهنامه كم نيست. شايد به حدس و تقريب بتوان گفت كه وى، مستقيم يا غير مستقيم، از بلاغت يونانى آگاهىهايى داشته، و اين نكته از قياس شاهنامه با متون مشابه آن از نظر فن صحنه آرايى به خوبى دانسته مىشود؛ اگر چه مجموعهى اين آگاهىها ممكن است نتيجهى شناخت ذوقى و قريحهى تابناك فردوسى نيز باشد.
فردوسى، چنان كه از خلال شاهنامه و قراين خارجى دانسته مىشود، سراسر عمر در وطن خويش طوس اقامت داشته، و جز يكى دو بار به سفر نرفته است. سفرهايى افسانهاى در تذكرهها بدو نسبت دادهاند كه پذيرفتن آنها دشوار است، اما احتمال اين كه پس از ختم شاهنامه خود آن را به غزنين نزد محمود برده باشد امرى است كه، اگر چه مسلم نيست، دليل قاطعى نيز در رد آن نداريم. به هر حال، در شاهنامه هيچ اشارتى به سفر غزنين او نيامده است.
فردوسى در سرودن شاهنامه گذشته از روح وطن خواهى و احساسات ميهنى، كما بيش مشوّقاتى داشته است. او خود از چند تن به نام ياد كرده كه ايشان به نحوى در تشويق او كوشيدهاند. يكى از آنان -كه بيش از همه مورد ستايش اوست- كسى است از اشراف و فرمانروايان آن عهد كه فردوسى صفاتش را برمىشمارد، اما به تصريح نام او را نمىگويد. همچنين از حيى قتيب byatoq eyayoh از آزادگان آن عهد، ياد مى كند كه او را تشويق و يارى كرده است.
افسانهاى كه تذكره نويسان قرون بعد پرداختهاند مبنى بر اين كه محمود غزنوى در جستجوى كسى بود كه به نظم داستانهاى باستانى بپردازد و سرانجام فردوسى را نامزد اين كار كرد، چيزى است كه قراين تاريخى آن را نقض مىكند، زيرا فردوسى، به تصريح تمام، تاريخ آغاز شاهنامه را به ساليانى مىرساند كه محمود هنوز به سلطنت نرسيده بوده است، گذشته از اين كه طبيعت خاص و خصوصيات نژادى محمود و رفتارى كه در تاريخ از او سراغ داريم، همه قراينى است كه نشان مىدهد وى نمىتوانسته است مشوق اصلى چنين كارى باشد. اما بىگمان، فردوسى در پايان كار-هنگامى كه مشوقان اصلى او به طرق مختلف از ميان رفتهاند و خود در آخر عمر احساس نيازمندى مالى داشته، و نيز به سبب آوازهى تبليغات محمود (كه در اين راه مردى هوشيار و فرصت طلب بوده است) كه به طوس رسيده است، و فردوسى آواز اين دهل را از دور شنيده- بدين فكر افتاده است كه اين اثر خود را به نام محمود كند، تا هم از اين راه آسايشى در زندگى آخر عمر بيابد، و هم از رهگذر نام محمود و نفوذ وى، نشر كتابش با توفيق بيشتر همراه باشد، و از گزند حوادث در امان بماند. وقتى كه فردوسى شاهنامه را نزد محمود فرستاد، يا به احتمالى خود به غزنين برد، محمود رفتارى آن چنان كه شايستهى رنج عظيم فردوسى باشد با او نكرد، بلكه با سردى و بى اعتنايى خويش خاطر او را آزرد. گذشته از خصوصيت نژادى و اخلاقى محمود، عوامل خارجى نيز چنين مى خواستند، و فردوسى خود از حاسدانى كه در نزد شاه كار او را تباه كردند به صراحت سخن گفته است. بى گمان، شيعى بودن فردوسى و گرايش او به اعتزال نيز از عوامل اين محروميت بوده است. فردوسى، پس از اين حرمان، عمر درازى نيافته و زندگى را بدرود گفته است. در بعضى روايات آوردهاند كه محمود، در پايان كار، از رفتار خويش پشيمان شد، و خواست دل فردوسى را به دستآورد، و از اين روى، صلهاى را كه در آغاز مىبايد به او مىداد در آن هنگام به طوس فرستاد، و رسيدن صله مصادف با هنگامى بود كه شاعر در گذشته بود. از فرزندان فردوسى، پس از مرگ وى، فقط دخترى نام بردهاند، و فردوسى خود در شاهنامه از مرگ پسر 37 سالهاش - كه در 65 سالگى شاعر در گذشته- ياد مىكند.
از ارتباط فردوسى با شاعران و اديبان عصر وى اطلاعى در دست نيست، و از بعضى قراين دانسته مىشود كه در روزگار حياتش عامهى مردم خصوصاً متعصبان مذهب، حسن نظرى دربارهى او نداشتهاند. پس از مرگ، فردوسى را بر دروازهى رزان طوس، در باغى كه ملك او بوده، به خاك سپردند، و مزار وى پس از مرگش مورد توجه مردم بوده، و با همهى حوادث روزگار، تا قرن اخير آثارى از آن بر جاى مانده است. در سال 1353 هجرى قمرى عمارتى بر سر گور او ساختند، كه در 1347 هجرى شمسى انجمن آثار ملى بار ديگر آن ساختمان را از نو بنياد كرد.
فردوسى مانند اغلب برزگان ادب و علم، پس از مرگ در هالهاى از افسانهها فرو رفته و در طول تاريخ اهميت كارش آشكارتر شده است، چنان كه از داورى مؤلف چهار مقاله، يك قرن پس از مرگ او، اين نكته به خوبى دانسته مى شود، و از تعبير ابن اثير(در المثل السائر)، كه شاهنامه را قرآن قوم ايرانى مى شمارد، به خوبى مى توان دريافت كه در آغاز قرن هفتم هجرى قمرى در نواحى غير فارسى زبان نيز شهرتى به كمال داشته است.
فردوسى، بىهيچ گمان، بزرگترين حماسهسراى ايران است، و تسلط او در آرايش صحنهها، گزينش كلمات، تركيب استادانهى اجزاى جمله، و ارائهى تصاوير متناسب با موضوع و صور حسى خيال- كه اغلب از عناصر مادى و ملموس تركيب شده است و عناصر انتزاعى و قراردادى را در آن راه نيست- در حدى است كه با ديگر استادان اين شيوه قابل قياس نيست، و در زندگى بخشيدن به قهرمانان داستان و دقيق شدن در زواياى روحى هر كدام، چندان چيره دست و تواناست كه خوانندهى آگاه بى اختيار دچار شگفتى مىشود.
شاهنامه
شاهنامه عنوان خاص حماسهى ملى ايران، به زبان فارسى و منظوم در بحر متقارب، متعلق به اواخر قرن چهارم هجرى قمرى و شامل روايات اساطيرى و پهلوانى و تاريخى ايران از عهد كيومرث تا پايان روزگار يزدگرد سوم ساسانى، اثر ابوالقاسم فردوسى، شاعر نامدار ايران است.
شاهنامه پرمايهترين دفتر شعر فارسى و مهمترين سند عظمت و فصاحت اين زبان است، و داستانهاى ملى و مآثر تاريخى قوم ايرانى در آن به بهترين وجه نموده شده است. شيوهى بيان آن ساده و روشن است، از استعمال لغات عربى ابائى ندارد، اما در اين كار مصرّ و افراط كار نيست، و در غالب موارد، سخن را كوتاه مىگويد، و از پيرايه سازى و عبارت پردازى اجتناب مىكند.
مأخذ عمدهى شاهنامهى فردوسى ظاهراً شاهنامهى منثور ابومنصورى بوده، كه قسمتى از مقدمهى آن هنوز باقى است، و اصل آن ظاهراً به سبب تداول و رواج فوق العادهى منظومهى فردوسى از بين رفته است. داستانهائى را كه در اين كتاب بوده، فردوسى با نهايت دقت به نظم در آورده و سعى داشته است چيزى از اصل آنها نكاهد. اين داستانها عبارت از شرح جنگهاى ايرانيان با اقوام تورانى بوده، و رستم قهرمان آنها است. گذشته از اين داستانها، مطالبى در باب تاريخ ساسانيان در شاهنامه آمده است كه چيزى بين تاريخ و افسانه است.
شاهنامهى ابومنصورى، مأخذ اصلى شاهنامهى فردوسى است، و به امر ابومنصور طوسى، والى طوس و سپهسالار خراسان، به دستيارى چهار تن از زردشتىهاى خراسان و سيستان -تحت نظارت وزير وى، ابومنصور معمرى - تدوين شده است (346 هجرى قمرى)، و ظاهراً مبتنى بوده است بر مجموعهاى از روايات خداىنامه و كتب ديگر، مثل اياتكار زريران، كارنامهى اردشير بابكان و داستان بهرام چوبين.
به هر حال قسمت عمدهى مآخذ آن - كه در شاهنامهى فردوسى نيز منعكس شده است- متعلق به روايات مربوط به اواخر عهد ساسانى بوده است. قسمت اساطير شاهنامه البته بيشتر بر عناصر مختلف آريائى (مخصوصاً اوستائى) مبتنى است. عناصر بابلى (مثلاً در داستان كيكاوس)، يونانى (مثلاً داستان اسكندر)، و يهودى (مثلاً آنچه در داستان جمشيد از حكايات سليمان اخذ شده است) نيز در آن تأثيرى داشته است، و قسمت تاريخى آن نيز، كه عبارت از تاريخ ساسانيان است، از تأثير عناصر اساطيرى (مخصوصاً در قسمت جنگهاى اردشير) و عناصر افسانهاى (مثل قصههاى بهرام چوبين و مبادى احوال بزرجمهر) نيز خالى نمانده است.
شاهنامهى فردوسى -و همچنين قسمتى از آن كه عبارت از تمام گفتهى دقيقى است، و «ز گشتاسب و ارجاسب بيتى هزار» بيش نيست - نظم نسبتاً دقيقى از شاهنامه ابومنصورى بوده است، و قدرت و عظمت بيان شاعرانهى آن، اصل كتاب را - شايد، غرر اخبار ملوك الفرس ثعالبى نيز نمونهاى از آن باشد- به كلى در عقدهى فراموشى افكنده است.
شاهنامه، كه نسخهى نهائى آن در سال 400 هجرى قمرى به پايان رسيده است، نظمش بنا بر مشهور 25، 30، يا 35 سال (365 - 400 هجرى قمرى) طول كشيده است.
آن چه محقق است، فردوسى براى نظم كتاب نه از روى ترتيبى كه اكنون در توالى داستانها هست كار كرده، نه اينكه بدون وقفه مشغول نظم و تصنيف آن بوده است؛ و به هر حال، كارى قريب به اتمام بوده كه آن را به سلطان محمود غزنوى اهدا كرده است.
شاهنامه، بنا بر مشهور و به حكم شواهد و قرائن، در اصل شامل 60000 بيت بوده است. و ظاهراً چند بار تحرير شده، و ليكن اكنون در هيچ يك از نسخ معتبر آن تعداد ابيات به 60000 نمىرسد. شاهنامه در طبقات مختلف ايرانى، از امرا و سلاطين و حتى طبقات پائين (مثل معركهگيرها و قصه خوانان) شهرت و قبول تام يافت، به روايت چهار مقاله، علاء الدين غورى در فتح غزنين، و به قول تاريخ گزيده، طغرل ابن ارسلان سلجوقى در هنگام جنگى كه منجر به هلاك او شد، ابيات شاهنامه مىخواندهاند. همين شهرت و قبول شاهنامه در طبقات مختلف سبب پيدايش شاهنامهخوانى و شاهنامهخوانان شد، و ظاهرا همين شاهنامهخوانان، كه ذكر بعضى از آنها مخصوصاً در عهد تيمورى و صفوى در تذكرهها آمده است، اساس نسخهى بايسنقرى شاهنامه را به وجود آوردند، و حكايات و ابيات الحاقى شاهنامه نيز بى شك ساختهى همين شاهنامهخوانان بوده است. به سبب همين شهرت و قبول شاهنامه بوده است كه از قديم تلخيصها و منتخبات متعدد از آن فراهم شده است.
فهرست همهى ترجمهها و مترجمين شاهنامه به زبانهاى مختلف در اين مقاله نمىگنجد، و فقط به ذكر بعضى از موارد معروف اكتفا مىشود.
ترجمهى عربى بندارى با وجود تلخيص و ايجازى كه دارد قابل توجه است.
يوليوس فون مول متن و ترجمهى فرانسوى شاهنامه را در 1838 در 7 جلد در پاريس به طبع رسانيده است.
ى. آ. فولرس و س. لانداوئر readnaL متن و ترجمهى لاتينى ناتمام آن را در ليدن به طبع رسانيدند. (1877)
از ترجمههاى انگليسى ترجمهى ملخص جيمز اتكينسن nesniktA zmyeJ (لندن،1832) و ترجمه منظوم آرثر جورج وارنر renraW jroJ retrA و ادمند وارنرdnemdE 8 جلد، لندن، 1905 را مىتوان نام برد.
آدولف فريدريش فون شاكkasnoF sirdirF flodA ترجمهى ملخصى از آن به زبان آلمانى فراهم ساخته است. (برلين، 1851)
ايتالو پيتتسى همهى شاهنامه را به نظم ايتاليائى ترجمه كرده است. (8 جلد،تورن، 1886)
منتخباتى از آن بوسيلهى آ. كريستنسن به زبان دانماركى ترجمه شده است.(1931)
به علاوه، شاهنامه به زبانهاى گجراتى، تركى عثمانى، و غيره نيز ترجمه شده. مثيو آرنلد، شاعر و نقاد انگليسى، و و. آ. ژوكوفسكى، شاعر و نويسندهى روس، نيز داستان رستم و سهراب را به زبان خود نظم كردهاند.
در باب فرهنگ شاهنامه، غير از لغت شاهنامهى عبدالقادر بغدادى، فرهنگ شاهنامه، اثر ف. وولف، را مىتوان ياد كرد. از تحقيقات راجع به فردوسى و شاهنامه، كتاب حماسهى ملى ايران تأليف نولدكه، اثر كلاسيك محسوب است.
از طبعهاى معروف شاهنامه طبع ترنر ماكان renreT (كلكته، 1829) و طبعهاى سابق الذكر مول و فولرس را بايد نام برد؛ طبع انتقادى مول در شمار بهترين و دقيقترين طبعهاى شاهنامه است. در تهران نيز به سال 1313 هجرى شمسى، به مناسبت جريان جشن هزارهى فردوسى، طبعى از شاهنامه انتشار يافت كه بر اساس طبع ماكان، و از چاپهاى قديم بمبئى و تهران بى شك دقيقتر بود.
بعضى منظومههاى تاريخى نيز، كه بعد از فردوسى به بحر متقارب و به تقليد شاهنامه سروده شده است، به همين نام شاهنامه يا شهنامه معروف شده است. از آن جمله است شاهنامهى قاسمى و شاهنامهى نادرى. هم چنين تقليدهاى متعدد از شاهنامه شده است كه قديمىترين آنها گرشاسپنامهى اسدى است
در باره نرم افزار
سخن گفتن از حكيم، شاعر و سخنور نامدار ايرانى، داناى توس ابوالقاسم فردوسى، كارى است بس دشوار. عظمت و بزرگى فيلسوف پرآوازهى ايران فراتر از مرز و تاريخ است. در نظر صاحبان علم و ادب و بخصوص حوزهى فرهنگ شناسان ايران پس از اسلام حكيم جايگاهى ويژه دارد.
در عين حال كه فردوسى را همه مىشناسند و براى او احترام خاصى قائلاند اما شناخت بسيارى از آنان برخاسته از خواندن و شنيدن چند بيت و داستان از شاهنامه است و بخشهاى زيادى از اين گنجينهى تاريخ و ادب ايران زمين براى ايرانيان ناشناخته است. اگر از افرادى كه با نام حكيم فردوسى و شاهكار بىمانندش- شاهنامه- آشنا هستند آمارى گرفته شود تا دانسته آيد كه چه تعداد از ايشان، تمامى اشعار شاهنامه را- كه مجموعهاى از اساطير و تاريخ ايران باستان است- خوانده و معناى آن را بدرستى دريافته و به خاطر سپردهاند، ديده خواهد شد كه اين تعداد تا چه ميزان، اندك خواهد بود.
برنامهى شاهنامه به همت مؤسسهى خدمات كامپيوترى نور (دفتر تحقيقاتى نور رايانه) و نيروهاى فنى مركز تحقيقات كامپيوترى علوم اسلامى پس از چهار سال كار مداوم به فرجام رسيد.
گر چه كمبودها و نقايصى كه در هنگام انجام كار بروز كرد وقفههايى را سبب شد با اين حال توانستيم در حد توان و امكانات موجود، برنامهاى در خور توجه علاقهمندان به فرهنگ و ادب فارسى در سراسر گيتى ارائه نماييم و از اين روى خداى را سپاس گزاريم.
اميد آن داريم كه شما عزيزان با انتقادات و راهنمايىهاى خود، ما را در خدمت به فرهنگ ميهن اسلامى يار و ياور باشيد.
تذكر چند نكته را مفيد مىدانيم:
الف: متن شاهنامهى فردوسى از نسخهى چاپ مسكو اقتباس شده كه پس از تصحيح و مقابله با نسخههاى ديگر از قبيل نسخهى دبير سياقى و نسخهى ژول مول و... در برنامه گنجاندهايم. (ابيات و عنوانهايى كه در نسخهى مسكو نبوده و بهتر مىنمود كه آورده شود در كروشه قرار گرفتهاند.)
ب: نسخهى موجود در برنامه، جامع تمامى نسخ بوده و سعى بر آن داشتهايم كه تمامى ابيات را حتى آن دسته كه احتمال زياده بودن آن مىرفت اگر مخل به داستان شاهنامه ياانديشههاى فردوسى نمىشد در داخل كروشه بياوريم.
ج: بيانات اساتيدى كه در بخش مقدمه با صداى خودشان آورده شده (و همان سخنان به صورت مكتوب نيز آمده است) تحقيق و نظرات ايشان بوده و اين دفتر هيچ گونه دخل و تصرفى در محتواى آن نداشته است.
دیگران را با نوشتن نقد، بررسی و نظرات خود، برای انتخاب این محصول راهنمایی کنید.
هر گونه سوال، ابهام توسط مدیران پشتیبانی سایت پاسخ داده می شود.